۱۳۸۸ مرداد ۱۳, سه‌شنبه

خواب می ديدم

خواب می دیدم دلم پَر می کشد
بر افق های زمان سر می کشد
خواب می دیدم زمان بی انتهاست
طرفه معجونی ز بازار خداست
خواب می دیدم زمان تصویر شد
درزمان زندان تن تقدیـــر شــــد
خواب می دیدم تنم درانتهاســـت
روح رادیدم که مهمان خداســت
خواب می دیدم گـــرفتـــارآمـدم
وز گرفتاری نشاید وارَهـــــم
خواب می دیدم پدر زاییده شــد
روح او درجسم من روییده شد
خواب می دیدم رقیبان رفیــــق
دوستی با دشمنی دریک طریق
خواب می دیدم سبک تر گشته ام
ازنماد بنــــــدگی برگشــــــته ام
خواب می دیدم که شیطان مرده است
بی حضورش کفر و ایمان مرده است
خواب می دیدم افق رنگین شــــــده
ازسر و سرّ حقیقـــت این شــــده
خواب می دیدم سرم بر روی دست
می برم سر را به مأوایِ الســــت

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر