۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۲, چهارشنبه


جامعه شناسی تاريخی غرب گرايي وغرب ستيزي
مقدمه

عصري كه درآن به سر مي بريم به درستي عصر ارتباطات نام گرفته است. ارتباطات در معناي وسيع و گسترده ي آن مرزهاي سياسي و جغرافيايي كشورها را در نورديده و به گونه اي ارتباط ناخواسته نيز دامن زده است. اگر در گذشته هاي نه چندان دور برقراري ارتباط ميان ملتها و دولتها با دشواري فراوان صورت مي گرفت وحوادث مهمي در نقطه اي از عالم رخ مي داد كه ديگر افراد از آن بي اطلاع مي ماندند، اكنون اخبار و اطلاعات، خود به سراغ انسانها مي روند.در مواردي، انسانها بدون آن كه خود تلاش كنند وحتي تمايلي داشته باشند، ناچار به برقراري ارتباط با ديگر انسانها، گروهها و فرهنگ ها مي شوند. بنابر اين امروزه اطلاعات دو ويژگي بسيار مهم پيدا كرده است. برخلاف گذشته كه اطلاعات تنها در اختيار افراد معدودي قرار مي گرفت، امروزه اطلاعات همگاني شده و برد آن بسيار وسيع شده است.
در چنين وضعيتي اقتباس فرهنگها و تمدنها از يكديگر امري اجتناب ناپذير است و اگر فرهنگي به نحو فعال به كار تعامل وگفتگو با ديگر فرهنگها و تمدنها برنخيزد، بايد به نحو انفعالي پذيراي كالاها و محصولاتي باشد كه از ديگر فرهنگها به سوي فرهنگ بومي سرازير مي شود.
فرهنگ ما نيز از اين قاعده كلي مستثني نيست.ما نيز ساكنان سرزميني هستيم كه جزئي از دهكده كوچك اطلاعات وارتباطات به شمار مي رويم. هر روز عناصر فراواني از فرهنگهاي مختلف در قالب آرا و انديشه هاي نو، آداب و رسوم جديد و ... به اين سرزمين وارد مي شود، و ساكنان آن تحت تأثيرقرار مي دهد.
اين كتاب، به دنبال علت يابي رويدادهاي تاريخي وچرايي آن نيست، بلكه درصدد است تا به سنخ شناسي رفتار نخبگان بپردازد. سنخ شناسي تعامل فرهنگي با غرب، تنها به شرح و توصيف آن بسنده مي كند. البته از دايره تنگ و صرف نقل روايات تاريخي فراتر رفته و در سطح غرب گرايي، غرب ستيزي و غرب گريزي به نسبت نخبگان با جهان غرب مي پردازد. البته بايد اعتراف كنيم كه اين كتاب نتوانسته مرز ميان نگاه تاريخي و جامعه شناسي را رعايت كند، چرا كه گاهي اوقات تنها به بازنمايي رابطه فرهنگي يا علمي نخبگان قناعت مي كند.
شكل كلي كتاب، بي شباهت به تحقيقات آكادميك نيست، چرا كه ابتدا در فصل نخست به كليات و طرح مساله پرداخته، سپس به تعريف مفاهيم و چارچوب تئوري مي پردازد. مباني و متكاي تئوري طرح شده نظريه جامعه شناختي پارسنز است كه تنها از بخش هايي از آن الهام گرفته ايم.
در فصل دوم روش شناسي كتاب معرفي مي شود.در اين فصل به مبناي روشي کتاب اشاره ميشود.آنچه مسلم است اين كه مطالعه انجام شده در اين كتاب بر مبناي داده هاي تاريخي صورت گرفته است.سپس به صورت مختصر اسناد و مدارك افراد بررسي شده، منابع دست اول ودوم نيز توضيح داده مي شود. ماخذ يابي و روش تحليل نيز در اين فصل توضيح داده مي شود. روش مطالعه دراين كتاب روش تحليل كيفي است. به دليل وجود برخي نارسايي ها در روش تحليل كمي از روش تحليل كيفي در اين كتاب استفاده شده است.
فصل سوم كتاب كه اصلي ترين فصل آن است، عمده دار سنخ شناسي تعادل نخبگان ايراني با غرب است. در اين فصل به اضلاع چهار گانه تعامل به شرح زير پرداخته ايم:
نخست لايه علم، تكنيك و صنعت غرب، دوم لايه انديشه هاي فلسفي سياسي، فرهنگي، اجتماعي، سوم لايه هاي اخلاق در رفتار غربيان و چهارم لايه استعمار. فصل چهارم كتاب نيز به نتيجه گيري و توصيف نسبت نخبگان در چهار لايه اشاره شده با غرب مي پردازد. برخود لازم مي دانيم تا از زحمات بي شائبه آقاي عليرضا شمشيركش شهري دانشجوي علوم اجتماعي دانشگاه آزاد اسلامي واحد گناباد كه زحمت باز نويسي بخش هايي از كتاب را كشيده اند، تشكر و قدرداني نمائيم.




گروه پژوهشي علوم اجتماعي- جهاد دانشگاهي مشهد - پاييز 1387

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر